رتبه ۱۳۲ ایران در بین ۱۳۳ کشور دنیا در رتبهبندی جهانی مدیریت منابع آب خود نشاندهنده بحران موجود در کشور است. بحرانی که شاید بیشتر مسئولان و مردم آن را جدی نگرفته و با عملکرد خود تیشه به ریشه منابع آبی کشور میزنند. براساس استانداردهای جهانی هر کشوری که بیش از ۴۰ درصد منابع آب تجدیدشونده را استفاده کند، وارد بحران آب میشود، در حالی که ایران حدود ۷۲ درصد از منابع آب تجدید شونده خود را مورد استفاده قرار داده است. در قوانین و برنامه چهارم و پنجم توسعه حکم شده که وزارت نیرو باید میزان آب از دسترفته در آبهای زیرزمینی را تا حداکثر ۲۵ درصد احیا کند و برگرداند، ولی بهنظر میرسد وزارت نیرو تنها به اجرای کارهای سختافزاری مثل سدسازی علاقهمند است.
در همین زمینه قانون با دکتر فاطمه ظفرنژاد پژوهشگر آب و توسعه پایدار به گفتوگو پرداخته که به شرح ذیل است:
مدیریت منابع آبی کشور را درحال حاضر چگونه ارزیابی میکنید؟
از ۶ دهه پیش مدیریت آب کشور برپایه یک الگوی ناسازگار با بومشناخت این سرزمین بنا شده که ساختوساز بتنی و سدسازی را تنها شیوه مدیریت آب میداند.
ما در جریان یک گسست عمیق از دانش ژرف ایرانی، مدیریت سختافزاری را به آب، منابع طبیعی، جوامع بومی مولد و کشاورزان تحمیل کردیم. درحالیکه آب و منابع طبیعی را باید با لحاظ موازین بومشناختی و بهشیوه نرم و سازگار با محیط و نیز در مشارکت با صاحبان اصلی آبها و حقابهها یعنی کشاورزان و جوامع بومی مولد مدیریت کرد.
برای جلوگیری از هدررفت این منابع کمیاب در اقلیم خشک ایران، همانگونه که «حاسبکرجی» متوفی به ۴۱۰ هجری در کتاب استخراج آبهای پنهان آورده، باید آن را در زیر زمین هدایت کرد تا با کمترین هدررفت بیشترین منافع را برای کشور داشته باشد.
از پیامدهای مدیریت سازهای آب تبخیر سالانه میلیاردها مترمکعب آب از سطح دریاچه بیش از ۷۰۰ سد ساخته شده در کشور است. «حاسب کرجی» که ششصد سال پیش از «گالیله» ، «کپلر» و «کوپرنیک» کروی بودن زمین و گردش آن بهدور مرکز خود را در کتابش بهصراحت نوشته و نیز به کشش مرکز و نیروی ثقل زمین بسیار جلوتر از نیوتن اشاره کرده، قنات را بهترین شیوه بهرهبرداری از آب در سرزمین ایران میدانست.
سدسازی تقلیدی، سبب خشک شدن رودها و سفرههای زیرزمینی متصل به آنها شده و در دهههای اخیر بسیاری از قناتها خشکیدند. تهران پانصد قنات بارور داشت که در حد توان اکولوژیکی این شهر میتوانست برای جمعیت متعادل آن آب تامین کند. سدسازی و انحراف آب رودخانههای کرج و لار، جاجرود، شاهرود و … به این شهر از یکسو تهران را به کلانشهری پرمعضل و ناسازگار با زیستبوم تبدیل کرد که دهها برابر توان اکولوژیکی خود از جمعیت پر شد، و از سوی دیگر راهزن حقابه کشاورزان کرج، شهریار، طالقان، ورامین، گرمسارو… شد؛ این جوامع بومی مولد را به آوارگی و سرنوشت حاشیهنشینی شهرها با مشاغل کاذب و پست محکوم کرد. گزینههای بسیار پایدار برای تامین برق وجود دارد، اروپا با همه توانش در تولید برقابی این شیوه را کاملا تعطیل کرده است. آلمان همیشه ابری؛ ۳۰ درصد برقش را از خورشیدیها و بقیه را از هستهای تامین میکند. فرانسه بیش از ۸۰ درصد برقش را از هستهای تامین میکند اما ما هنوز در این سرزمین با شکنندگی اکولوژیکی زیاد به دنبال برقابی هستیم. یعنی غلطترین گزینه در ایران، اگر هزینه تنها یک سد را صرف گسترش روشهای خورشیدی یا بادی کرده بودیم امروز همه ایران را نیروگاههای کوچک خورشیدی و بادی گرفته بود.
باتوجه به میزان بهرهبرداری بیرویه از منابع آبی چه زمانی با بحران مواجه میشویم؟
امروز تقریبا همه رودخانههای ما خاموش شدهاند، همه تالابها و دریاچههای مهم کشور خشکیدهاند. جوامع بومی مولد با مشقت و مصائب فراوان دست به گریبان هستند و بخش بزرگی از کشاورزان ارزشمند و مولدان خوراک و تامینکنندگان امنیت خوراک، آواره و بیکار شدهاند. سفرههای زیرزمینی افت شدید داشتهاند گاه تا بیست متر و بیشتر که تقریبا در بسیاری از نقاط به فرونشست زمین انجامیده و بنابراین دیگر قابل جبران نیست یا جبران آن بسیار بسیار دشوار خواهد بود.
از دو دهه پیش خشکیدن پیکرههای آبی باتوجه به سرنوشت دریاچههای دیگر نقاط جهان مانند دریاچه آرال و خشکیدن آن با سدسازی قابل پیشبینی بود و بارها در دفتر فنی آب وزارت نیرو گوشزد شد اما کَری مصلحتی کارگزاران دولتی، دوستان دانشگاهی و بخشخصوصی اجازه شنیدن به هشدارها را نداد. اینک درست در بطن فاجعه قرار داریم . اگر این اسمش بحران آب نیست پس چیست؟
از نشانههای دیگر بحران این است که در کشوری باکمبود راهبردی منابع آب، مصرف سرانه چندین برابر ضوابط دنیا و برابر اروپای پرآب است، دیگر اینکه بهای آب کمیاب ما از زباله کمتر است. آب بهجای مصارف مولد به مصارف نالازم و نامولدی مانند شهر آبی میرسد. نوکیسگان شهری با فشار آب حیاط و کوچه را میشویند. به ماشینشوییهای بسیار پرمصرف و آلوده کننده مجوز احداث داده میشود تا با فشار آب خودروها را بشویند. فضای سبز از چمن پوشیده میشود که بسیار پرنیاز به آب است و مال این سرزمین و این بوم نیست و در کاهش آلودگی هوا اثری ندارد. فضای سبز در میان روز و در آفتاب بهروش بارانی آبیاری میشود تا بخش بزرگی از آن کاملا تبخیر شود، اگر هم کسی پرسید با شتاب میگوییم آب چاه است. انگار آب چاه آب نیست یا هزینهای برای استخراج آن نشده است و…
اینها همه نشانههای بحران شدید آب است، بحرانی که بشدت امنیت خوراک و امنیت ملی را تهدید میکند.
باتوجه به اینکه در چند دهه اخیر شاهد توسعه صنایع و کشاورزی در فلات مرکزی ایران بدون توجه به در نظر گرفتن آمایش سرزمینی و منابع آبی در آن مناطق بودهایم، این توسعه چه پیامدی تاکنون داشته است؟
گسترش صنایع ناسازگار با زیستبوم مانند صنایع فولاد در اصفهان ، یزد، کرمان و فلات مرکزی کار اشتباهی بود که هنوز هم ادامه یافته است. صنایع فولاد باید کنار خلیج فارس ساخته میشد تا از آب اقیانوس استفاده کند نه از آب کوهرنگ و سرشاخههای کارون اما این گسترش ناسازگار صنایع به سبب این بود که صنایع خود را موظف به تامین آب نمیدیدند و میدانستند که دستگاه ناکارآمدی مانند وزارت نیرو بالاخره با راهزنی حقابه کشاورزان و بهشیوه رفاقتی خصولتی آب برای صنایع ناسازگارشان تامین خواهد کرد.
این راهزنی حقابهها ادامه خطرناکی یافته و تاکنون سالانه یک میلیارد مترمکعب از آب کارون از سرشاخهها منحرف میشود. با طرح سد و انتقال بهشت آباد ۲/۱میلیارد مترمکعب دیگر انتقال خواهد یافت تا در کرمان صنایع ناسازگار فولاد درست شود و در یزد و اصفهان شاهد توسعه ناپایدار و نابومی بیشتری باشیم. ساخت این خط سرنوشت کارون را با خشکی ابدی گره خواهد زد. جوامع بومی مولد استان خوزستان بخش مهمی از حقابههای خود را از دست خواهند داد. در اواخر دهه ۷۰ در اثر دستکاریهای ناشیانه کارگزاران دولتی و یارانشان، آب کارون بهشدت شور شد و هدایت الکتریکی آن به ۱۷ هزار رسید. مردم خرمشهر که بنابر سنت از آب کارون برای آشامیدن بهرهبرداری میکردند بهشدت خشمگین شدند و خوزستان با بحران روبهرو شد. همسایگان ناخلف نیز از فرصت استفاده کردند و در برپایی بلوای همگانی از همه امکانات نامشروع خود استفاده کردند.
ساخت خط انتقال و سد بهشت آباد شرایط خطرناکتری خواهد آفرید که میتواند به برهم زدن امنیت استان و کشور و حتی به تجزیه خوزستان بینجامد. آمایش در ایران ۵۰ ساله و ۵ دهه است که هیچ حرکت معنیداری نتوانسته انجام دهد چون بالاخره کارگزاران دولتی نمیتوانند مدافع منافع جوامع بومی مولد باشند. ارومیه مانند بسیاری دیگر از دریاچههای کشور خشکید و هیچکس اعتراضی نکرد چون بومشناسی در تصمیمات از بالا به پایین برنامهنویسان و آمایشنویسان نیز جایی ندارد. آمایش هرگز با سدسازی مخالفت معنی داری ابراز نکرد چراکه ماهیت تصمیمگیری از بالا به پایین و مغایر با مشارکت مردم مولد بومی و مغایر با موازین روشن توسعه پایدار است. برنامههای عمرانی ۵، ۱۰ و ۲۰ ساله نیز نوشته شد بیآنکه هیچ نظرپرسی از خبرگان جوامع مولد بومی در آن لحاظ شده باشد. موازین حقیقی توسعه پایدار و دانش بومشناسی همواره زیر پا گذاشته شد. نتیجه کار توسعه ناموزون و ناسازگاری است که از شهرسازی تا معماری، آب ، کشاورزی و …را در برگرفته است.
باتوجه به لابیهای سیاسی نمایندگان و اجرای پروژههای انتقال آب در برخی از استانها چه آیندهای برای اینگونه استانها پیشبینی میکنید؟
انتقال آب کاری عبث است که هم گیرنده و هم دهنده را با پیامدهای توسعه ناپایدار و ناسازگار روبهرو میکند. تهران با دریافت حقابههای کشاورزان کرج، شهریار، طالقان، ورامین، گرمسار و … نهتنها خوشبخت نشد بلکه با تورم جمعیت بیش از توان اکولوژیکی روبهرو و از یک باغشهر زیبا با قناتهای بارور به یک کلانشهر پرمعضل تبدیل شد. سرطان، بیماریهای سامانه ایمنی، بیماریهای تنفسی و قلبی بهشدت شایع است. رفاه مادی توأم با اختلاف طبقاتی شدید، هرگز آسایش بیشتری را برای تهرانیها در برنداشته است.
باغها و کشتزارهای کرج، شهریار و … از پیامدهای انتقال آب با مشکلات جدی و خشکی روبهرو شدند. مردم و کشاورزان آواره و راهی حاشیه شهرها شدند.
اصفهان نمونه دیگری از توسعه ناموزون است. با انتقال آب از سرشاخههای کارون، باغشهری پرآوازه و تاریخی به کلانشهری پرمسئله و آلوده با همه بیماریها و مشکلات ویژه کلانشهرها بدل شده است. مردم پایین دست حوضه گاوخونی از انتقال آب، زیان زیادی متحمل شدند و نیز مردم دشت خوزستان با خشکیدن و نابودی کارون ناشی از انتقال و سدسازی روبه رو شدند.
اثر پروانهای ، قانون وحدت و پیوستگی همه موجودات زمین، و قانون لزوم همسویی تصمیمگیری انسانی با بومشناخت سرزمین در همه این اشکال بهاصطلاح توسعه نادیده گرفته شده است. متاسفانه آینده تار و خطرناکی که نامدیریت آب برای سرزمین ما با شکنندگی اکولوژیکی زیاد رقم زده، دامنگیر همه شهرها و استانها ی کشور شده و بدتر هم خواهد شد.
درخصوص استان اصفهان، در چند سال اخیر شاهد اجرای پروژههای بیشمار انتقال آب از استانهای همجوارش بودهایم. از آنجایکه تمامی این پروژهها با نام شرب انجام شده ولی به کام صنایع و کشاورزی است. تحلیل شما از اینگونه توسعه صنایع و تولید محصولات کشاورزی مانند برنج در استان اصفهان چیست؟ دستگاههای مربوطه قانونا چه اقداماتی را باید انجام دهند؟
نگاهی به آمار و دادههای تارنمای وزارت نیرو و شرکت مدیریت منابع آب کشور نشان میدهد که سدسازی در هر زمان با هر بهانه ممکن انجام شده است اما اینکه این بهانه راست یا دروغ بوده مبهم مانده است. در دهه شصت و هفتاد با شعار افزایش آب و خودکفایی کشاورزی هر سدی را توجیه کردند حتی سدهایی که اصلا زمین بیآبی در پایین دستشان نبود (سدهای حوضه دریای مازندران). یا سدهایی که بهنام کشاورزی تصویب و ساخته شدند اما هیچ مستنداتی درباره زمین و کشاورزی نداشتند. در یک دوره تامین شرب و صنعت در اولویت قرار گرفت اما باز هم هیچ تحقیقی صورت نگرفت که آیا برای تامین آب یک شهر قنات و چاه بهتر نیستند؟ آیا استخراج آبهای پنهان روش مطمئنتری برای تامین آب شرب نیست؟ البته پاسخ روشن است. چون چاه و قنات ریخت و پاشهای رایج پیمانکاری در سدها را دربرندارد برای مافیای آب گزینه مردودی بهشمار میرود.
آمار وزارت نیرو در زمینه نیازسنجی، گزینهیابی، فواید، پیامدها، و ارزیابی تطبیقی سدها بهشدت مخدوش است. وزارت نیرو ادعا میکند صدها هزار بلکه میلیونها هکتار زمین بیآب را به زمین آبی بدل کرده است اما هم آمار خدشهدار این وزارتخانه و هم ارزیابیهای تطبیقی مستقل و غیردولتی چیزهای بسیار متفاوت و گاه درست عکس ادعای وزارت سدسازی را نشان میدهد. وزارت نیرو ادعا میکند که ۹۲ درصد آب کشور در بخش کشاورزی مصرف میشود اما این دروغ بزرگی بیش نیست. بسیاری از ما ارقام مخدوش این وزارتخانه را باور کردیم و میکنیم اما کارشناسان حوضههای آبخیز و کارشناسان کشاورزی این ادعا را کاملا رد میکنند. آمار خطوط انتقال آب خود وزارت نیرو و شرکت مدیریت منابع آب هم ادعای مصرف بیش از ۹۰ درصدی آب در بخش کشاورزی را رد میکند. البته کشاورزی باید مصرفکننده بخش مهم آب باشد همانطور که در همه دنیا هم بخش کشاورزی نزدیک ۸۰-۶۰ آب آن سرزمین را مصر ف میکند تا قوت و امنیت خوراک را در هر کشور تامین کند. مصرفکننده اصلی آب در استان اصفهان صنایع ناسازگاری مانند فولاد و شهرسازیهای ناکارآمد و غلط است. مسئولان استان فکر میکنند توانستهاند با انتقال حقابه دیگر استانها اصفهان را توسعه دهند اما این توسعه ناموزون و ناپایداری است که به زیان کامل مردم استان است. برای حفظ امنیت کشور و جلوگیری از فجایعی که در استان خوزستان ممکن است رخ دهد باید جلوی هرگونه انتقال آب از سرشاخههای کارون را گرفت وگرنه امنیت ملی بهشدت در خطر خواهد افتاد. کاری که باید انجام شود یک برنامه ملی و با کمک و همت همگانی است. میدانیم که مافیای آب گذشته از کَری مصلحتی به کوردلی ناشی از امتیازات پولسالاری هم مبتلاست پس برچنین هیولای خطرناکی که بهعلت فساد از هر رئیس جمهور یا رئیس مجلسی زورمندتر است جز با اجماع ملی نیروهای مردمی، حرکت متناسب و آگاهانه همه دستگاهها و نهادهای ملی مذهبی و جز با مشارکت همه قوا نمیتوان غلبه کرد. امید است که بیانیه حکمرانی خوب و حفاظت از زیست بوم که در سال ۹۲ تهیه شد و با امضای گروههای زیادی از کارشناسان آب، منابع طبیعی، محیط زیست، معماری، شهرسازی، جامعهشناسی و … برای اصلاح امور در فضای مجازی بهچاپ رسید در دستور کار قرار گیرد. امید است که با همکاری همه نیروهای مولد و جوامع بومی و با مشارکت همه خبرگان مستقل، موازین توسعه پایدار در کشور جاری شود و بر بحران آب فائق آییم .
منبع:صبا کد خبر:۵۳۷۹۷۷ تاریخ انتشار:۱۸ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۰۸