♦ “فرهنگ از راه هویتسازی”
اثرپذیری انسان جدید از تنبیه یا نصیحت یا کیفرهای خوفناک در آیندۀ متافیزیکی(دوزخهراسی)، کمتر شده است. عصر جدید، عصر هویتسازی است؛ یعنی مثلا برای کاهش همسایهآزاری، همسایهدوستی را جزئی از هویت و تعریف «شهروند» میکنند؛ بهطوری که همسایهآزار احساس بیهویتی و بریدگی از جامعه کند. دیگر به کودک نمیگویند دروغ نگو چون پدرت یا خدا آن را دوست ندارد؛ چون در این صورت، پرهیز او از دروغ، جزئی از ماهیت او نمیشود؛ بلکه به علل و عوامل بیرونی بازمیگردد. عبارتهای مشهوری مانند «انسان متمدن چنین و چنان است»، تلقین و تزریق همین هویت جدید است. در این روش، اخلاق، از رهگذر بازتعریف انسان پدیدار میشود، و تکیهگاه اصلیاش ترساندن یا وعده دادن نیست. بنابراین عمل غیر اخلاقی، در فهرست بیماریها جای میگیرد و نیازمند درمان از راههای علمی یا تجربی میشود. سپس به قدری راههای متنوع پیش پای شهروند میگذارند که او به طور معمول، دلیلی برای انتخاب بزهکاری نداشته باشد. مثلا به جای آنکه بگویند «سیگار نکشید»، میگویند «برای کشیدن سیگار به اتاق مخصوص سیگاریها بروید.» نمیگویند: «لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد»؛ میگویند: «سطل آشغال، چند قدم بالاتر است.» تفاوت این دو جمله، تفاوت دنیای قدیم و جدید است. جملۀ اول، آمرانه و واقعیتگریز است. جملۀ دوم، واقعیت را پذیرفته و برای آن چارهای اندیشیده است. جملۀ اول هیچ راهحلی نشان نمیدهد و فقط روی ممنوعیت پافشاری میکند؛ جملۀ دوم، میداند که آدم سیگاری بالاخره سیگارش را میکشد. پس بهتر است جایی برای او در نظر گرفت که حداقل دود سیگارش به حلق و ریۀ مردم نرود. جملۀ اول، حذف صورت مسئله است؛ جملۀ دوم، حل مسئله. آدم سیگاری، میتواند هزار دلیل برای نقض جملۀ اول بیاورد؛ اما هیچ دلیلی برای مخالفت با جملۀ دوم ندارد. در گام دوم، هزینۀ بزهکاری و بیاخلاقیهایی مانند دروغ را چنان سنگین میکنند که جز عدهای معدود به آن تن ندهند. در جامعهای که دروغ هزینهای بر روی دست دروغگو نگذارد و او را از پیشرفت در مناصب اجتماعی بازندارد، هزاران کتاب و رساله و سخنرانی هم اندکی از حجم دروغگویی در میان مردم و مسئولان نمیکاهند. به قول فتحعلی آخوندزاده، اگر این ملت با پند و اندرز اصلاح میشد، گلستان سعدی بهتنهایی میتوانست جامعه ایرانی را اخلاقیترین جامعۀ جهانی کند.